چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, :: 17:55 :: نويسنده : فاطیما
تمــــــام شعرهايم در وصف نيامدنت است !
بقیه مطالب در ادامه مطلب بخوانید... ادامه مطلب ...
چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:, :: 17:36 :: نويسنده : فاطیما
خدايا ديدي رفت؟
بقیه مطالب در ادامه مطلب بخوانید... ادامه مطلب ...
یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:, :: 20:20 :: نويسنده : فاطیما
دارم اعــتراف ميــکنــم: بقیه مطالب را در ادامه مطلب بخوانید... ادامه مطلب ...
پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 11:11 :: نويسنده : فاطیما
خدايا: من را ببخش، بخاطر همه درهايي كه كوبيدم و در تو نبود.
تقریبا همه رو متقاعد کردم که دیگه دوستت ندارم، حالا وقتشه که خودم رو متقاعد کنم!
هر چه بغضت بزرگتر باشه بهانهی ترکيدنش کوچکتره
به کجا باید رفت؟ به که باید دل بست؟
چرا هر چى يه نفر رو بيشتر ميخواى اون بى تفاوت تر و مغرور تر ميشه،يعنى نميشه قانون دوست داشتن را عوض كنيم؟
اگــر بــه کـسی بــیش از حد بــها دهــی، حتمآ بــه او بــدهـکار مــیشوی...شدم مگه نه؟
گذر زمان هیچ چیزی را حل نمی کند ماست مالی می کند...
هر وقت کم می آورم
همۀ آدما برای خودشون یه چیز " یواشکی" دارن, یه اتفاق یواشکی, یه حس یواشکی, یه آدم یواشکی, شایدم یه عشق یواشکی
در رویاهایم
فرزندِ ایوب نیستم اگر...
تنهایی یعنی اینکه: یکی میشه همه ی زندیگیت ولی هیچ جای زندگیت حضور نداره!!!
گفته بودم بی تو سخت میگذرد بی انصاف حرفم را پس میگیرم بی تو انگار اصلا نمیگذرد ...!
بیزارم از اینکه... از روی عادت... عاشقت باشم
يادت باشد کسی که به جاي فرياد زدن سکوت ميکند يک روز به جاي اينکه صبر کند در را باز ميکند و ميرود...
خيال کردی رفتی و تمام ؟؟ پريدی و خلاص! من که هرگز کوتاه نمی آيم می بينی! تا ابد دهانت از شعر های عاشقانه من سرويس است....!!!!
تمام داستان دقیقا از همان جایی آغاز میشود که ترازو بر میداری و میافتی به جان دوست داشتنت!
روزگــار نبودنت را برایم دیـکـتـه می کند و نـمـره ی من باز می شود صــفر هنوز نـبودنـت را یاد نگرفته ام
آســمان نيــستم کــه هــر پـــرنده سـهمی از مــن باشد مــن آن پــرنده ام که ســهم آسمانش را از چــشمان "تــو " ميخواهد
امشب كسی به سیب دلم ناخنك زده است!
حســــرت يعني خواستن تـــــــو كه داشتن نمي شود هيـــچوقـــــــــت !!!
تو رفتی انگار که من از اولش نبودم! من ولی می مانم انگار که تو تا آخرش هستی...
خواســتن، همیشه توانســتن نیست ... گاهی فقط داغ بزرگی ست که تا ابد بر دلت خواهد ماند ... !
درد، مرا انتخاب کرد
سه شنبه 20 فروردين 1392برچسب:, :: 13:40 :: نويسنده : فاطیما
خدايا!!! کفشي خريده ام نه براي رفتن برايت مي فرستم که برگردي
دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 12:5 :: نويسنده : فاطیما
نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت... مورچه دوباره دانه را بر دوشش گذاشت و رو به خدا کرد و گفت : گاهی یادم میرود که هستی... کاش بیشتر نسیم بوزد...
شنبه 3 فروردين 1392برچسب:, :: 11:45 :: نويسنده : فاطیما
خدايـــــــا من دستـت را خوانــده ام ...!
به آدماي توي فيلما که...
اگـــه ميخـــواي يکيــو از دســـت بـــدي
آدمهاي کنارم مثل جمعه ميمانند ...
يعني ميشود روزي برسد.....
شــانــه ات کــــو؟
خواب آلود ..
از هــم مي چـرخـَنــد ..
مـن عاشق هَوس هاي عاشقانـه اَم...
بـه مَـن حَق بده
مُهم نيست دوستم داري يا نَـه ...!
پَرگار هاي خوبــي شُديم
قول داده اَم...
برگــرد عشق قديمي و ديرين من؛
آنقدر مرا از رفتنت نترسان ....
سرنوشت من بي تو
چـتـرتــــ را بگــــير . . .
یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:, :: 16:22 :: نويسنده : فاطیما
خــدايــا !!! ؟؟؟
شنبه 25 آذر 1391برچسب:, :: 10:51 :: نويسنده : فاطیما
اینجا جایی است که پشت دوستت دارم ها هم نوشته شده : ساخت چین ....!!!
سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:, :: 16:23 :: نويسنده : فاطیما
موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن: ۱ آنهایی که منتظر شکست تو هستند تا “به تو” بخندند. ۲ آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا “با تو” بخندند.
دو شنبه 1 آبان 1386برچسب:, :: 10:51 :: نويسنده : فاطیما
قیافه ام تابلو شده بود. گفتن چه میکشی ؟ گفتم : زجر! ... گفتن : نه یعنی چه مصرف میکنی؟ گفتم : فقط "زندگی" ... !!!
همانطور که خوردن شراب حرام است ! خوردن غصه هم حرام است ! و خوردن هیچ چیز مثل غصه خوردن حرام نیست ! اگر ما فهمیدیم که جهان دار عالم اوست. دیگر چه غصه ای باید بخوریم؟
تنها لایق نام انسان باش... "بهشت هم حیوان دارد" به بهشت رفتن مهم نیست! انسان بودن و به بهشت رفتن مهم است.
یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, :: 17:8 :: نويسنده : فاطیما
کفش هم وقتی تنگ باشد زخم میکند ... وای به حال " دل " ...
شنبه 22 مهر 1391برچسب:, :: 17:57 :: نويسنده : فاطیما
باران بهانه ای بود که به زیر چتر من بیایی، کاش نه باران بند می آمد و نه کوچه انتهایی داشت .
بیادتم حتی اگر قرار باشد شبی بی چراغ در حسرت یافتنت تمام زندگی را قدم بزنم.
تو آنجا ......من اینجا ......مشکل از ما نیست .نیمکت های دنیا را بد چیده اند ........
با تمام وجود گناه کردیم نه نعمت هایش را از ما گرفت و نه گناهانمان را فاش کرد بیندیش اگر اطاعتش بکنیم چه می شود .
در تمام رنجهایی که می بریم .صبر اوج احترام به حکمت خداوند است .
خدا را دوست بدارید حداقلش این است که کسی را دوست دارید که روزی به او برسید .
چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:, :: 18:35 :: نويسنده : فاطیما
با خیال تو به باغ آیینه ها قدم می گذارم ، به گلستان توحید
ز مردم دل بگردان یا خدا کن, خدا را وقت تنهایى صدا کن,در آن حالت که اشکت میچکد گرم. غنیمت دان و ما را هم دعا کن.
خدایا
اگر روزی دلم گرفت یادم باشد
خدایم
ای سرورم نمی دانم که چگونه آواز می خوانی، همواره در شگفتیِ خاموش، به تو گوش می سپارم.
فروغِ موسیقی ات بر پهنه ی گیتی نور می گسترد. نَفَسِ زندگیِ موسیقی ات از آسمانی به آسمانِ دیگر می رسد. جویبارِ مقدسِ موسیقی ات تمامیِ ره بند هایِ سنگی را شکسته، از میانشان درگذشته، پویان پیش می رود.
خدایا دلم سخت مشتاق آن است در آوازت ره یابد، اما بیهوده از برایِ صدایی می ستیزد. سخن می گویم، اما سخن به آواز نمی رسد، و من سرگشته می گریم. هان، ای سرورم، دلم را در تارهای ناپیداکرانه یِ موسیقی ات در بند کشیده ای.
با یادت ای بهشت من آتش دوزخ کجاست
ای خدای مهربان
خدا
خدایا برای تو مینویسم
خدایا از ترس نداشتنت هزار ها بار به گریه میافتم
به حق بالهای کبوترانی که هیچ گاه اسیرقفس نبوده اند چشمان مرا پرکن ازانجیرو اسمان ونفسهایم را به نفسهای پروانه پیوند بزن ای خدای نان و انگور
ای خدای دلهای عاشق دامن مرا ازعطرروستایی تقواخوشبوکن وخیابان خاکی عشق مرا به معبدهای معصوم برسان
خدایا!
خدایا!
خدایا!
خدایا
ای خدا قسم به عشق و
ای آنکه به من ز من تو نزدیکتری
خدایا شاخه های روحم رامانندروزهای کودکی سرشارازسیبهای سرخ صداقت کن وصدایم راگرفتارمرداب نکن.
در اندیشه ببستم قلم وهم شکستم
چشمان ما را چشمه های عبرت ساز و دل های ما را آکنده از اشک و آتش کن و شناور امواجی نما که درهای سماوات را بکوبند و از بیم تو در بیابان ها و تپه ها سرگردان شوند دیدگان ما را به روی درهای معرفت خویش بگشا و معرفت ما را فهمی ده که نگرنده ی نور حکمت باشد.
یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:, :: 18:50 :: نويسنده : فاطیما
در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ، برخیز تا بگریند.
ساعتها را جلو می کشند ، وقت شرعی چشمانت
مرداب از رود پرسید : چگونه زلال شدی ؟
بیاموزیم اگر کسی یادمان نکرد یادش کنیم ، شاید او بلد نباشد !
دنیای بیرحمیست
چه زود پیش چشم عزیزانمان ارزان می شویم
چاره کم کردن رابطه ست که لااقل به مفت نفروشنمان .
به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد
اما هر وقت تنم به جماعت نادان خورد گفتند: “مگه کوری؟
دو شنبه 9 مرداد 1391برچسب:, :: 17:47 :: نويسنده : فاطیما
اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی، بوته ای در دامنه ای باش اگر نمیتوانی نهنگ باشی، فقط یك ماهی كوچك باش هر آنچه كه هستی ، بهتریـنـش باش ...
پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 10:44 :: نويسنده : فاطیما
وقتی ارزش ها عوض می شوند، عوضی ها با ارزش می شوند!
وقتی تبر به جنگل آمد ، درختان فریاد زدند و گفتند :
از انقلاب ترافیکش ماندو از آزادی میدانش.از استقلال هتل و از جمهوری خیابانش.سالهای سال همه چیز تغییر کرد جز ساندیسهایی که رویش مینویسند "از اینجا باز کنید"ولی مردم باز از آنجا باز میکنند!
فقر یعنی در خیابان آشغال بریزیم و از تمیزی خیابونای اروپا تعریف کنیم!
خدایا کیفیت رو فدای کمیت نکن. کمتر خلق کن ولی آدم خلق کن!
لباسها در آب کوتاه میشوند و برنج ها دراز. در درازای زندگی لباس باش و در پهنای آن، برنج. واگر عمق این پند را نفهمیدی, بدان که تنها نیستی.
دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 17:28 :: نويسنده : فاطیما
بچه که بودیم بچه بودیم
بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛
دیگه همون بچه هم نیستیم.
پروردگارا..... آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران
چه ” بی حساب ” می بخشی و چه ” با حساب “ تسبیح ات می گویم .
ادامه مطلب ...
چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, :: 17:4 :: نويسنده : فاطیما
|